دست در دامن رنگين بهاري نزدم

شاعر : صائب تبريزي

ناخني بر دل گلزار چو خاري نزدمدست در دامن رنگين بهاري نزدم
که دلم خون شد و بر لاله عذاري نزدمشبنمي نيست درين باغ به محرومي من
دست چون موج به دامان کناري نزدمساختم چون خيس گرداب به سرگرداني
سنگ بر شيشه‌ي پيمانه گساري نزدمدر شکست دل من چرخ چرا مي‌کوشد؟
بوسه بر پاي بلورين نگاري نزدمگشت خرج کف افسوس حناي خونم
خنده چون گل به تهيدستي خاري نزدمبه چه تقصير زرم قسمت آتش گرديد؟
دست صائب به سر زلف نگاري نزدمگر چه چون شانه دو صد زخم نمايان خوردم